واو معدوله!
در سال ۱۳۵۴ دو-سه ماه بعد از پایان بازجویی و انتقال به بند عمومی، یک روز صدایم زدند و معلوم شد که مرا به « دادگاه» می برند. در سالن « دادگاه» دیدم که در کنار سلیمان و ممد آقا نشسته ام. معلوم شد که ما « هم پرونده» ایم! با هم دوست، همدانشکده و همکلاس بودیم و کوه می رفتیم. هیچ فعالیت سیاسی مشترکتی نداشتیم. ساواک اما، تصمیم گرفته بود که ما هم پرونده باشیم. سلیمان کرد مهابادی بود و ممد آقا بچه تبریز
در کوهنوردی ها با ممدآقا تصنیف های ترکی می خواندیم و با سلیمان هم کردی! هر سه هم هوادار « چریک ه
در کوهنوردی ها با ممدآقا تصنیف های ترکی می خواندیم و با سلیمان هم کردی! هر سه هم هوادار « چریک ه
