مرد جوان چرا همسر و مادرزنش را کشت
همسرم میگفت بچه را به من نمیدهد. من اعتمادی به او نداشتم، چون میدانستم اگر از من جدا شود حتما ازدواج میکند و نمیخواستم فرزندم زیر دست ناپدری تربیت و بزرگ شود. تصمیم داشتم حضانت فرزندمان را خودم به عهده بگیرم و برای اینکه مشکلی پیش نیاید، او را به خانواده خودم بسپارم. برنامهام این بود که خودم هم در شمال زندگی کنم و منتظر مرگم باشم. پدرزنم هم میگفت باید مهریه دخترش را تا ریال آخر بدهم؛ اما من پولی نداشتم و نمیتوانستم این کار را بکنم. در واقع پدرزنم نمیگذاشت ما جدا شویم. اگر او دخالت نمیکرد من حتما میتوانستم همسرم را راضی کنم.