یادداشتهای روزانهی ناصرالدینشاه، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۲۴۶؛ زیاد خندیدیم به طوری که همه دلدرد شدند...
0
رفتم، دره دو راه میرود به توچال؛ آنجا نزدیکِ زیرِ گردنه ایستادیم. مظفرالدوله هم تازه از شهر آمده بود، آنجا بود... شب بعد از شام قرق شد، پیشخدمتها آمدند. محقق قدری روزنامهی خراسان خواند. محمدعلیخان، علیرضاخان، میرزا علینقی و غیره بودند. زیاد خندیدیم؛ به طوری که همه دلدرد شدند.