میگفت: حاضرم دردفاع از حرم تمام بدنم گلوله باران شود
یکی از دوستان محمد میگفت: وقتی در اولین اعزام به زینبیه دمشق رسیدیم، از خیابانی گذشتیم که گلدستههای حرم حضرت زینب (س) دیده میشد. از ماشین پیاده شدیم. فضای غریبانهای بود. شیخ با صدای بلند گریه کرد. آنقدر گریه کرد که بدنش میلرزید و روی زمین افتاده بود. میگفت: حاضرم تمام بدنم گلولهباران شود، اما ذرهای از آجر حرم حضرت زینب (س) کم نشود